اول پاییز 1400
دو هفته قبل که تولد تکتم بود بهش پیام دادم اما نمیدونم بهش رسید یا نه!!! چون جوابی نگرفتم.شاید سرش زیادی شلوغه...
اخرین دیدارمون مربوط میشه به تیر یا مرداد امسال که برای اولین بار بعد ازدواجم همدیگرو توی خونه م دیدیم و هر چند کوتاه بود اما دوست داشتنی و دلنشین بود...
قبل از اون هم شب عروسی تکتم یعنی 6شهریور98 کنار هم بودیم که مصادف شد با شب اشنایی من و همسر جانم که به طرز شگفت انگیزی ازدواجم چیزی شبیه به یک معجزه باور نکردیه هنوز! دقیقا همون چیزی که همیشه میخواستم اتفاق افتاد...با اینکه همه چیز زود پیش رفت اما هر لحظه مطمئن تر میشدم به انتخابم و این ایمان قلبی چیزی بود که خدا برای قلبم خواسته بود و نمیشد در برابرش مقاومت کنم... فال این لاو...به معنای واقعی...خدا رو هزاران بار شاکرم براش...میدونم شعاری بنظر میاد ولی من آدمی نبودم که به این راحتی تن بدم...انگار خدا بدجوری ما رو با هم میخواست...
ابان که بیاد میشه 2سال که غرق در آرامشم...
کرونا سورپزایزمون کرد وگرنه کلی برنامه خوب داشتیم از سفر و تفریح گرفته تا پیشرفت هایی که تو زمینه های مختلف میخواستیم داشته باشیم ...
امروز اول مهر 1400 هست و آرزم اینه کرونا کمرنگ و کمرنگ تر بشه تا بتونیم سفر بریم توی پاییز زیبا...ترجیحا آبانش...
خدایا شکرت بخاطر نگاه مهربونت![]()


به نام حضرت دوست